در بحبوحه تنشهای فزاینده میان ایران و اسرائیل، پیغام پسغامهای دو جانبه و بالا گرفتن انتقادات داخلی از نتانیاهو به ویژه پس از عدم رهگیری موشکی که اخیرا در نزدیکی تاسیسات دیمونا سقوط کرد، ناگهان جبهه نسبتا آرام نوار غزه در ماههای گذشته بار دیگر تنش آلود شد و شاهد برخوردها و حملات نظامی محدودی از دو طرف هستیم. البته این درگیریها در حالی است که چند روزی است فلسطینیهای ساکن قدس علیه سیاستهای اسرائیل در حق آنها اعتراضات گستردهای را به راه انداختهاند که به درگیری با شهرکنشینان و نیروهای اسرائیلی منجر شده است. این اعتراضات هنوز ادامه دارد. تضییع حقوق فلسطینیهای قدس پس از تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به این شهر و شناسایی آن به عنوان "پایتخت" اسرائیل روند فزایندهای به خود گرفته است و مصادره املاک و اخراج آنها تشدید شده است.
برخی ناظران بر این باورند که نتانیاهو با توجه به وضعیت داخلی و موفق نشدن در تشکیل کابینه و همچنین رهایی از انتقادات فزاینده داخلی نسبت به "بیتوجهی" به امنیت اسرائیل، احتمالا به سمت جنگ علیه غزه حرکت کند.
نگارنده با این گزاره موافق نیست و معتقد است که موانع وقوع جنگ چهارم با نوار غزه بیشتر از عوامل تسهیل کننده آن است.
نوار غزه تا سال ٢٠١٤ ضعیفترین حلقه جبهه مقاومت به شمار میرفت، اما گویا بعد از آن سوریه با مواجه شدن با حملات نسبتا روزانه اسرائیل چنین وضعیتی پیدا کرده است. پس از جنگ ٢٠١٤ معادلهای بازدارنده به دنبال سه جنگ متوالی از ٢٠٠٨ شکل گرفت که نتایج سیاسی و نظامی خاصی برای تلآویو در برنداشت و سلطه حماس بر این منطقه همچنان پابرجاست.
این معادله که تا به حال مانع وقوع جنگی دیگر علی رغم درگیریها و حملات پراکنده دو سویه در این هفت سال بوده است، برآیند توازن سختافزاری ناشی از قدرت نظامی دو طرف نیست، به این دلیل که توان نظامی گروههای فلسطینی در نوار غزه با اسرائیل قابل مقایسه نیست؛ اما همین سطح توان چریکی این گروهها و حملات مستمر فرسایشی آنها به مناطق اسرائیلینشین پیرامونی و حتی فراتر از آن، حملات موشکی و راکتی به شهرهای حساس همچنون تلآویو در جنگهای ٢٠١٢ و ٢٠١٤ و پیامدهای سیاسی، اقتصادی و روانی این حملات علی رغم بر جای نگذاشتن تلفات زیادی، دولت اسرائیل را که از لحاظ نظامی دست برتر را دارد، مجبور به پذیرش معادلهای کرد که به موجب آن به حملات شبه روزانه به اهدافی نوار غزه و ترور رهبران و فرماندهان گروههای فلسطینی به ویژه حماس و جهاد اسلامی پایان و امتیازاتی در جهت کاهش محاصره نوار غزه داد. البته عوامل مهم دیگری نیز در تحمیل این معادله سهیم بودند از جمله به نتیجه نرسیدن سه جنگ پیشین در نابودی توان نظامی این گروهها و همچنین الزامات تمرکز تلآویو بر پرونده ایران و قرار دادن آن در کانون توجه سیاست بینالملل.
در مقابل نیز طرفهای فلسطینی با توجه به هزینههای بالای جنگ برای نوار غزه در ابعاد مختلف به ویژه با توجه به سلطه حماس بر آن به حملات خود به شهرکهای اسرائیلی پایان دادند.
این معادله نسبتا بازدارنده از ٧ سال پیش پابرجا بوده و بعید میدانم تحولات اخیر به آن پایان دهد و موجب آغاز جنگ چهارمی شود:
اولا، شرایط و بحران سیاسی اسرائیل به نحوی است که اجازه شروع چنین جنگی را نمیدهد.
ثانیا، آغاز جنگی در این شرایط و شکاف داخلی بر خلاف نظر برخی ناظران کمکی به ماندن نتانیاهو در قدرت نمیکند و در سایه نتایج جنگهای پیشین میتواند برای او دردسرساز هم باشد.
ثالثا، ایران همچنان اولویت نخست دولت نتانیاهو است و نمیخواهد این اولویت تحت الشعاع حوادث دیگری قرار گیرد. به ویژه پس از شروع مذاکرات وین، در حال رایزنیهای فشرده با آمریکا و اروپا و طرفهای دیگر برای جلوگیری از دادن امتیازات مهم به ایران است و در کنار آن نیز به حملات و اقدامات خود در اماکن و به اشکال مختلف ادامه میدهد.
رابعا، هم اکنون تمرکز فلسطینیها بر اعتراضات قدس و تداوم آن است و از این رو هم بعید است گروههای فلسطینی در نوار غزه بخواهند حملات راکتی و موشکی را از سطحی مشخص فراتر ببرند که به جنگی ختم شود.
اما علی رغم این موانع، شرایط و تحولات میدانی نیز نقش بسیار مهمی دارند و کنش واکنشهای مستمر دو جانبه میتواند جنگی ناخواسته را بر دو طرف تحمیل کند.
نظرات